به این فکر میکنم که اغلب در جاهای اشتباهی آروم میگیرم، در آِغوشهای اشتباه، بین دستهای اشتباه.
Posts
Showing posts from February, 2022
- Get link
- X
- Other Apps
ساعت پنج و نیم صبح از جنوبیترین نقطه کشور زنگ زدم به عسل. نمیدونم صدا داشتم یا نه. پرسیدم میتونم پیشش بمونم؟ بعد شروع کردم به جمع کردن وسایلم. آروم و ساکت. شبیه آدمی که از گور بیرون اومده. از گور بیرون اومدم؟ نمیدونم. فقط میدونم که زنده نیستم. ماشین گرفتم. وسایل رو جا دادم توی ماشین. راننده پرسید خوبم یا نه؟ زدم زیر گریه. گفتم خوب نیستم. اصرار کرد که زنگ بزنه به پلیس. گفتم دلخوری خانوادگیه. توی فرودگاه نشستم و دارم میلرزم. چهار ساعت دیگه توی بغل عسلم. میترسم بیان فرودگاه دنبالم. خردم. خردم. خردم. این تکهها هرگز به همدیگه نخواهد چسبید.