پیام دادم به مسیح. گفتم که اون دست‌های جادوییش رو نیاز دارم و اون آغوشی که اطمینان میده اوضاع بهتر میشه. گفت شرایط فراهم نیست. من تو خیال با انگشتم موهای سفید روی شقیقه‌ش رو لمس کردم‌. مستم. کف خونه مک مورفی خوابیدم و به شدت مستم‌. میم دورتر از من خوابیده. قلبم پر از درده. هیچکس هم که ندونه، خودم خوب می‌دونم که را پناه میبرم یه آغوش مسیح. مستم و سعی می‌کنم این حجم غصه رو ایگنور کنم. من از غصه‌ها بلند شدم. این مسیر رو بلدم. کسی که از این مسیر میاد نمی‌تونه آزارم بده. یه راه بلد رو نمیشه آزار داد و من راه بلدم. می‌خوای بی‌تفاوت باشیم؟ بازی می‌کنم. بازی می‌کنم ولی آخر بازی مطمئن باش جوری ترکت می‌کنم که حتی متوجه نشی چطور بازی رو با دست برده ترک کردم.

Comments

Popular posts from this blog

حست چیه؟

چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند