آدم‌ها با من در مورد تو صحبت می‌کنن. ازم عذرخواهی می‌کنن که مجبور شدم توی یک موقعیت ناامن باشم. ازم میپرسن خوبم یا نه؟ میپرسن چیکار میتونن برای بهتر شدن اوضاع انجام بدن؟ در مورد تو حرف میزنن. میگن که خوشحال نیستی. میگن که رفتارهات نشون میده تحت فشاری. میگن که جایی که توی ذهنشون داشتی رو دیگه نداری. من گوش میدم. به تک تک حرف ها. به تک تک جمله‌ها خوب گوش می‌کنم. برای عذرخواهی آدم‌ها میگم «شما مسئولیتی نداشتید». برای ابراز تاسفشون از موقعیتی که پیش اومد میگم «اون هم اذیت شده، فقط من نبودم». برای بدگویی‌ها در موردت می‌گم «اون هم زخم‌های خودش رو داره». دیشب ظرف‌ها رو میشستم، پسرها توی تراس حرف میزدن، سالن خالی بود و خونه توی سکوت و نور کم. دخترک اومد توی آشپزخونه، کنارم ایستاد و شروع کرد به حرف زدن. از اون روز عصر گفت و از تو. گفت که حس میکنه راضی نیستی، گفت که برق خوشحالی توی چشم‌هات نیست، گفت که فکر می‌کنه به زودی تو و بلوندی دچار دردسر می‌شید. گفت و من شستن ظرف‌ها رو کِش دادم. با دقت بیشتری قاشق‌ها رو شستم و بشقاب‌ها رو با وسواس آب کشیدم. حرف‌های دخترک که تموم شد گفتم «اون هم زخم داره... امیدوارم بلوندی بتونه زخم‌هاش رو طوری ببوسه که کنار هم آروم باشن». گفت «بعید میدونم». دستکش‌های ظرفشویی رو دراوردم «هیچی بعید نیست». دخترک گفت «اون روز به قیافه ش دقت کردی؟». کتری رو پر از آب کردم «نه». گفت «مستاصل بود». دونه‌های چای خشک رو ریختم توی قوری «حق داشت... برای هر دو مون سخت بود... شاید حتی برای هر سه مون». دخترک تکیه‌ش رو از کانتر گرفت «خوب از پسش بر اومدی». من به دست راست که از سه شنبه عصر تا الان از دردهای عصبی توی آتله نگاه کردم «ما به هرحال یه جایی همدیگه رو میدیدم، نمیشد ازش فرار کرد». آبجوش رو ریختم روی دونه‌های چای که شبیه مورچه‌ها کف قوری ولو شده بودن. دخترک گفت «اشتباه کرد». قوری رو گذاشتم روی کتری «نگو این طور، تو جای اون زندگی نکردی». چای دم کشید. قوری خالی شد. کتری هم. بچه‌ها دونه دونه خوابیدن. من به تو فکر کردم. به زخم‌هات. به فشاری که هردو برای چند دقیقه توی اون عصر کذایی متحمل شدیم. به زخم‌هام که کنار زخم‌های تو ترکیب زیبایی نداشت. متاسفم. متاسفم که نه تنها دردی از هم کم نکردیم، که حالا برای هم یک اضطراب پنهانیم. متاسفم اگر زندگی آن طور که باید پیش نرفت. متاسفم که حالا آدم‌ها در مورد تو برای من حرف‌های بدی میزنن و احتمالا در مورد من برای تو. متاسفم اگر این صندلی جایی برای یک نشستن دوستانه به ما نداد. متاسفم.

Comments

Popular posts from this blog

حست چیه؟

چنان نماند و چنین نیز نخواهد ماند